
نویسنده: میلاد جلالی
به قول حضرت سعدی: هرگاه انسانهای یکجامعه عناصر مخرب درونیشان مهار شود و به معنی اصل کلمه، معنویت حاصل گردد، چنین انسانها، شخصیتهای مهربان، دلسوز و با عطوفت پیدا میکنند.
در همچو حالت معنوی، جوامع بشری ساخته میشود، چون زیربنای ساخت جامعه انسان بوده میتواند. بنا معضله فعلی جهان، بحران اقتصادی، سیاسی، و علمی نیست؛ بلکه بحران بشریت امروز بحران انسانی است که چنین بحران انسانی محصلهی دوری انسان ها از سلامت معنوی میباشد. اقتصاد،علم، تخنیک و تکنولوژی در جوامع بعد از سلامت معنوی انسانها در ساختار جامعه سلیم نقش مهم و بهسزایی را ایفا میکند؛ چون انسان منحیث یک موجود دو بعدی ضرورت به رسیدن به نیازهای مادی و معنوی دارد.
در یک مصاحبهی تلویزیونی آقای صدیق افغان گفت که جهان اسلام امروز بخاطر عقبمانده که مسلمانها توجه به مادیات نداشته فقط دنبال معنویت هستند؛ اما اگر اثبات منطقی داشته باشیم، خواهیم پیدا کرد که مسله در کجاست. در اصل جهان اسلام عقب نمانده؛ بلکه عقب نگهداشته شده است وحوزهی معنویت که باعث عقب ماندگی شده نمیتواند، بلکه برعکس در رونق و سلامت اجتماع بزرگترین نقش را ایفا کرده میتواند. ایکاش مسلمانان میتوانستند که خود را صاحب معنویت بسازند. در رابطه به سخن آقای افغان اگر اندکی دقت صورت گیرد، به وضاحت دیده میشود که با تمام علمشان تا هنوز فایق نشدند که علت شکست مسلمین و جهان اسلام را دریافت کنند.

معنویت که شامل اخلاق، انسانیت، برابری، تقوا، عدم خود بزرگ بینی، انصاف و… مباحث شده میتواند. چه فکر میکنید اگر یک فرد و یا جامعه از چنین صفات برخوردار باشد، آیا در چنین جامعه کدام مشکل وجود خواهد داشت. در حالیکه جهان و جوامع بشری امروز از لحاظ تخنیک، تکنولوژی، علم و اقتصاد بسیار سرسام آور پیشرفت داشته؛ اما چرا با همین علم و فنآوری خود جلو ظلم و تباهی خودشان را گرفته نمیتوانند. زمین و فضا در تصرف انسان مدرن امروزه قرار دارد. انسان های امروز توانستد بهفراز آسمانها و به اعماق زمین بیرق تصرف خود را بکوبانند، اما نتوانستند که راه سلامت خود و اجتماع بشری را پیدا کنند.
کوتاهترین راه سلامت جوامع بشری گرویدن به معنویت شده میتواند و بس.
از سوی دیگر اندیشههای متفاوت برای سلامت جامعهی بشری طرحهای گوناگون داده اند. که از آن جمع مکتب پرطرفدار مارکسیزم با تحلیل تاریخی و اجتماعی خود از جوامع انسانی به این نتیجه رسیده است که در جوامع بشری دو طبقه مردم زندگی میکنند که طبقه حاکم و محکوم می باشد و همین تیپ طبقاتی باعث نابسامانیها در جامعه شده است؛ اما این تیپ طبقاتی را با ملی ساختن سکتور خصوصی میتوان از میان برداشت؛ چون زیربنای جامعه را مارکس اقتصاد میداند.
به گفتهی او اگر تیپ طبقاتی را که از میان برداریم، اقتصاد در دست عموم مردم قرار میگیرد و همین که اقتصاد باشندگان یک جامعه خوبتر گردید، تمام مسایل زندگیشان بهتر میشود. که نیازی برای دزدی، قتل، رشوت، بی اخلاقی، بی بندوباری و غیره نمیداشته باشند. در قسمت نظریهی مارکس نیز باید دقت لازم صورت بگیرد، چون نظریه مارکس در ظاهر یک طرح فوق العاده عالی بوده میتواند، اما بطن این نظریه زهر آلود است که با افتادن در اندیشه شخص مذکور، انسان مصموم میشود. در رابطه به طرح مارکس چنین سوالی نزد آگاهان ایجاد میشود. آیا تمام ثروتمندان آدمهای نیک و با شرافت اند و در اینسو تمام انسان های فقیر بیبندوبار و نا اهل اند؟

در پاسخ طبعا هر انسان صاحب عقل جواب رد خواهد داد و یا ما چرا در تیپ ثروتمندان، علما و دانشمندان هم انسانهای شریف و هم آدمهای نا سلیم داریم، و در عین حال در تیپ فقرا و بیسوادان هم انسان های سلیم و ناسلیم موجود است؟ اگر این سوال به مارکس و همفکرانش پیشنهاد گردد چه پاسخ خواهند داشت. در حالیکه آقای مارکس زیربنای جامعه را اقتصاد دانسته بود. پس بدون شک که مارکس دچار اشتباه و آسیب شناسی نادرست شده بود. البته اقتصاد که برای رونق یک جامعه عنصر کلیدی دانسته میشود، اما زیربنا شده نمیتواند بلکه روبنای جامعه دانسته میشود و در حوزه مادی زندگی بشری تا جای زیربنا هم شده میتواند که ما انکار کرده نمیتوانیم. پس زیربنای جامعه خود انسان است، چون اقتصاد، علم، تخنیک در دست انسان قرار دارد، پس خود این انسان است که از اینها به کدام شکل استفاده میکند. اگر آدم خوب بود از تمام این پدیدهها به شکل احسن استفاده میکند اما اگر آدم بد بود از همین علم و اقتصاد به تباهی انسانهای همنوع خود استفاده میکند. پس وقتی که انسان زیر بنای ساخت جامعه است، همین انسان زمانی میتواند ازتمام داشتههای خود به نفع تمامبشریت استفاده کند، که صاحب شخصیت معنویت باشد. پس اینجا به خوبی نقش معنویت در سلامت یک اجتماع و جامعه بشری مشاهده میشود.
برای پیشرفت در حوزه مادی جامعه سه عنصر همچون سرزمین، آزادی و استقلال و داشتن زعیم و رهبر سلیم نیاز است. پس با داشتن این سه مورد چرخ پیشرفت جوامع در حرکت افتاده و از تمام نابسانیهای مادی جامعه نجات پیدا میکند. هرگاه با داشتن این سه فکتور عنصر معنویت نیز اضافه گردد، جامعه صد برابر به پیشرفت و ترقی مادی و معنوی سوق داده میشود. همچنان اگر این سه فکتور در جامعه باشد، اما انسان های آن جامعه به سلامت معنوی نرسیده باشند، جامعه از دید مادی اگر فوقالعاده هم در تکاپو قرار داشته باشد، اما انسانهای جامعه در انواع نارامیها و استرسها دست پنجه نرم میکنند و جامعه تبدیل به یک گودال آتش میگردد. اینکه انسان از انسان هراس داشته و فضای همدلی،مهربانی، عطوفت و رعایت حقوق همدیگر از تودهها تا دانشمندان و حاکمان آن جامعه بر هم میخورد. که حد اقل معنویت در جامعه انسانهای یکمحیط را از ضرر رساندن به همنوعشان و حتی به حیوانات و پرندگان باز میدارد