
لیلی سادات حسینی یکی از زنان افغانستانی در محکومیت فراغت فرزندان حامد کرزی از مکتب در کابل نگاشته است! !

واقعا سخت است وقتی تو با پای لُچ، با دل پارهپاره، شب از کوه و مرز میگذری،اما میرویس، پسر کسی که این وطن را معامله کرد، در قلب کابل فارغ میشود، چی حسی در دلت پیدا میشود؟!
همان شهری که برای ما به جهنم مبدل شده است اما میرویس آرام درس خواند، سند گرفت، عکس یادگاری گرفت و لبخند زد پس ما چی؟
ما را کابل بلعید! ما را ترس خورد! ما را وطن قی کرد!
میرویس پسر حامد کرزی در مکتب بود، اما من و ما در صف نان خشک، در کمپ های مهاجرین، در کمر دریا، در دست قاچاقبرها در مرز کشورها به دنبال سرپناه و نجات جان خود در کشور های که رهبر دارند! رییس جمهور واقعی دارند به دنبال نجات جلان خود بودیم و هستیم!

میفهمی چه زهر تلخیست؟
وقتی خون ما رنگ ندارد، اما فامیل بعضیها، برایشان فرش سرخ میسازد؟
میرویس جان ماند، چون پدرش راه را صاف کرده بود. ما رفتیم، چون وطن دیگر برای ما جایی نداشت.
او آرام نشست، چون سایه قدرت بالای سرش بود. ما در تبعید گم شدیم، چون تنها بودیم، بیپشت و پناه ، بینام، بیچتر.